نَــــقدانه

محتوای علمی، آموزشی و تخصصی

نَــــقدانه

محتوای علمی، آموزشی و تخصصی

نَــــقدانه

او...

«سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»

اخلاق موقعیت

ایده‌پرداز اخلاق موقعیت/موقعیت‌گرایی اخلاقی یا Situation Ethics جوزف فلچر (Joseph Fletcher/1905-1991) است و خلاصه حرفش این است:

تصمیم‌گیری باید مبتنی بر موقعیت باشد، و نه بر اساس یک قانون ثابت.

بعبارتی، هیچ قانون یا قاعده اخلاقی وجود ندارد، زیرا آنچه که می‌تواند در یک موقعیت غیراخلاقی تلقی شود، در شرایط دیگر می‌تواند اخلاقی‌ترین کار باشد. این ایده بیش از آنکه مبتنی بر وظیفه‌گرایی باشد، غایت‌گرایانه است. چون بر هدف و دلیل کنش‌ها متمرکز است و نه خود کنش.
پس؛ از آنجایی که هر موقعیت متفاوت است، نتیجه هم متفاوت خواهد بود. بنابراین عمل صحیح باید عاشقانه‌ترین عمل باشد.

خاستگاه این ایده‌ی فلچر به دو موضوع برمی‌گردد:

یکی؛ «عشق»، همان که به باور بسیاری از مسیحیان، موضوع اصلیِ تعالیم عیسی است. در کتاب اول یوحنا (8:4) آمده خداوند عشق است (God is Love
دو؛ «آگاپه»،
یک مفهوم انجیلی که به عشق متقابل خدا و انسان اشاره دارد؛ یعنی عشق پدرانه‌ی خداوند به انسان و انسان به خداوند. تفسیر این مفهوم بعدها به لزوم برادری میان تمام انسان‌ها تسری پیدا کرد، چراکه عیسی گفته بود «بزرگ‌ترین فرمان خداوند به انسان آن است که همسایه‌اش را چون خودش دوست بدارد» (love your neighbour as yourself)

در نگاه فلچر، عدالت در کلمات قانون نیست، بلکه در توزیع عشق است، و اصول و احکام دینی تنها تا جایی ارزش دارد که آگاپه را شدنی سازد. پس هرجا و هروقت که لازم شد، آدم باید بر اساس عشق عمل کند، نه قانون. به اعتقاد فلچر هدف، وسیله را توجیه می‌کند، چون برای پدیداری آگاپه  (Agape) می‌توان به هرقیمتی هرکاری کرد؛ مثلاً طبق قوانینِ ده فرمان حتی قتل هم که گناه است، اما وقتی خانواده‌ای در حال فرار از دست راهزنان باشند و جایی را برای پنهان شدن پیدا کنند و به یکباره نوزداشان شروع به گریه کند، اینجا، با آنکه طبق قانون، قتل نفس گناه/جرم است، اما اخلاقی‌ترین کار می‌تواند کشتن نوزاد باشد، چون اگر راهزنان به واسطه صدای گریه مخفی‌گاه آنان را بیابند، همه را می‌کشند، حتی آن نوزاد را!
بعبارتی فلچر میان قوانین و اصول فرق می‌گذارد؛ مثلاً حرام بودن قتل یک اصل اخلاقی است، و نه قانون، چون کشتن دیگران همیشه و در همه‌ی موقعیت‌ها هم خطا نیست؛ مثلاً شرایطی را تصور کنید که فرزند یک تروریست باید به قتل برسد تا اطلاعاتی برای جلوگیری از حمله هسته‌ای به دست آید. طبق مدل فلچر اینجا موقعیتی پیش آمده که قتل، عاشقانه‌ترین کاری است که می‌توان انجام داد. چون متفعت بیشتری نصیب مردم بیشتری می‌کند (فایده‌گرایی). یعنی اینجا می‌شود قتل را مرتکب شد، هرچند نقض فرمان خداوند باشد.

و
برای به حداکثر رساندن آگاپه، مثلاً وقتی عیسی (مرقس، 6-3:1 ) دست یک افلیج را در روز سبت و در کنیسه یهودیان شفا می‌دهد، با آنکه طبق قانون یهود، روز شنبه نباید کار کرد، عیسی چون نسبت به همه عشق می‌ورزد، حتی قانون را هم نقض می‌کند. فلچر معتقد است عیسی کارش درست بوده چون آگاپه را به حداکثر خود رسانده و طبق مرقس 2:27، «شنبه برای انسان آفریده شده، نه انسان برای شنبه»
'Then He said to them, "The Sabbath was made for man, not man for the Sabbath..."
و به همین دلیل است که وقتی در روز سبت و  خانه آن فرد فریسی، آن افلیج را شفا می‌دهد، از فریسیان می‌پرسد: «اگر پسر یا گاو یکی از شما در روز سبت به چاه بیفتد، آیا فورا او را بیرون نمی آورید؟ و آنها چیزی برای گفتن نداشتند...» (لوقا، 14:1-6 NIV)
در واقع چارچوب موقعیت‌گرایی فلچر چیزی بین قانون‌گرایی (Legalism) و برقانو‌نی (Antinomianism) است.
قانون‌گرایی از نگاه فلچر، یعنی بدون درنظر گرفتن موقعیت، کورکورانه قوانین اخلاقی را تبعیت کنیم؛ تبعیت کورکورانه مثل وقتی است که در یک کشوری که قانون خداوند برای زنان داشتن حجاب است، ساختمان یک مدرسه دخترانه آتش بگیرد و چون دختران در آن هنگام پوشش مناسب ندارند، پلیس اجازه فرار به آنان ندهد و دختران در آتش سوزند (سال 2002 در عربستان).
برقانونی یعنی مردم در انتخاب هرچه بخواهند کاملاً آزاد باشند.
پس چنین نتیجه می‌گیرد که:
نه این و نه آن، یک راه میانه به نام موقعیت‌گرایی. یعنی قانون اخلاقی آن است که به‌گونه‌ای عمل کنیم که بیشترین عشق را برای بیشتر مردم به ارمغان بیاوریم. این ایده عمدتاً مبتنی بر نظریه غایت‌شناختی است و معطوف به نتایجی است که درست یا نادرست بودن یک عمل را تعیین می‌کند.

انتقادات به موقعیت‌گرایی در اخلاق:

  • تعریف هر فرد از عشق متفاوت است، بنابراین نمی‌توان مطمئن شد که همیشه عاشقانه‌ترین عمل انجام می‌شود.
  • در این نظریه یک ابهام وجود دارد: می‌گوید اخلاقی‌ترین کار، عاشقانه‌ترین کار است. اما وقتی می‌خواهد مشخص کند که این عاشقانه‌ترین کار چیست، می‌گوید که عادلانه‌ترین کار است.
  • افراد می‌توانند هر اقدامی را توجیه کنند.
  • هیچ معیار مشخصی برای موقعیت‌ها وجود ندارد.
  • اخلاق موقعیت فردگرایانه است و می‌تواند بهانه دست کسانی دهد که هروقت صلاح نمی‌بینند، از قوانین پیروی نکنند.
  • عشق آگاپه‌ای یک ایده آل است، در حالی که که انسان پر از خودخواهی و سایر نقص‌ها است.
  • از مشکلات نظریه‌های غایت‌شناختی این است که بر اساس پیامدهای آینده هستند، در حالی که پیش‌بینی آینده همیشه ممکن نیست. مثلاً پیش‌بینی ما از عاقبت یک موضوع ساده مثل آزار دیگران این است که موجب ناراحتی او و اطرافیانش می‌شویم، اما آیا پیش‌بینی عواقب موضوع پیچیده‌ای مثل سقط جنین یا اتانازی هم همین‌قدر ساده و روشن است؟ واقعاً می‌توان پیش‌بینی کرد عاقبت آن مادر و آن نوزاد با سقط جنین ختم به خیر می‌شود؟
  • درخصوص نقض فرمان روز شنبه توسط عیسی هم نظرات مختلف است؛ پس نمی‌تواند مثال مطلوبی باشد.

(+؛ +؛ +؛ +)

     

     

    • مریم چراغی