«سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»
تفاوت واقعیت (Reality) و حقیقت (Truth)
-
واقعیت یک بوده (فکتِ) موجود است و حقیقت یک بودهی ثابت.
واقعیت از ابتدای پیدایش جهان وجود داشته است و حقیقت، در پس واقعیت پنهان است. مثل کشف و اختراع؛ اکتشاف، چیزی است که وجود دارد و پیدا میکنیم اما اختراع با بودههای (فکتهای) کشفشده، ایجاد و اثبات میشود. شاید بشود گفت با وجود واقعیتها، حقیقت اثبات میشود.
چند مثال:
- وقتی شما از یک پرندهی زنده نقاشی بکشید یا از او عکس بگیرید، کدام پرنده، واقعی است، خود پرنده یا عکس پرنده؟
- وارد سایت دانشگاه میشوید، از دور میبینید دوست شما پشت لپتاپ نشسته و به آن خیره شده است؛ تصور میکنید او مشغول خواندن مطلبی است، اما وقتی نزدیکتر شدید میبینید لپتاپ خاموش است!
«حقیقت» در مفهوم علمی
در علم، ماهیت حقیقت تغییرپذیر است. بسیاری از حقایق علمیِ امروز در گذشته رد شده بود. پس حقیقت گاهی اوقات تغییر میکند. این مسئله مخصوصاً در علم مصادیق زیادی دارد. مثلاً گردش سیارات دور خورشید یک حقیقت علمی است. با این وصف، حقیقت زیرمجموعه واقعیت است.
«حقیقت» در مفهوم دینی
در متون دینی،، «حقیقت» اغلب حامل ویژگیهایی همچون ابدیت، تغییرناپذیری و امر متعالی است و به خداوند نسبت داده می شود. ضمن آنکه حقیقت فقط یک مفهوم نیست، بلکه مسئله وجودی است. به عنوان مثال در مسیحیت، این سخن عیسی که "من حقیقت هستم" ، دلالت بر این دارد که او تجسم حقیقت است. در ذن بودیسم، حقیقت نه از طریق درک مفهوم، بلکه از طریق تجربه "روشنگری" در دسترس قرار میگیرد. این تجربه ذهن-بدن است که شامل چرخش وجودی زندگی فرد است. (+)
بهترین تمثیل برای درک مفهوم حقیقت، عالم مثل افلاطون است. سایههای روی دیوار واقعی نیستند، واقعیت، وجود حقیقی آدمهایی بود که پشتسر زندانیان در حرکت و تکاپو بودند و غیرواقعی بودن آن سایهها در پرتو نور یک حقیقت برتر به نام خورشید اثبات شد. مثُلهایی که همگی زیر چتر مُثل خیر هستند و این مُثل خیر و خوبی همان خورشیدی بود که بیرون غار می درخشید.
بهترین تمثیل برای درک مفهوم واقعیت، نمثیل پیل و کوران است که حکایتش در المقایسات، احیاء علومالدین، حدیقه الحقیقه، کیمیای سعادت و نیز مثنوی معنوی آمده است. مردمی که تاکنون فیل ندیدهاند، اکنون در خانهای تاریک، فیلی است و عدهای که هریک با دست کشیدن بر بخشی از جثه فیل، به دلیل تاریکی یا کوری، آنچه را تصور میکند، به همان تشبیه میکند، مثلا دست بر گوش فیل که میکشد، گوید بادبزن است، یکی خرطوم را لمس کرد گفت ناودان است. در حالی که اگر نابینایان، چشم داشتند و بینایان، شمعی به دست، میدیدند که واقعیت آنچه تصور کردهاند نبوده است و حقیقتِ آن واقعیت در پرتو نور چشم یا نور شمع اثبات میشد.
حقیقت، یعنی درست بودن واقعیت.